مشکاتمشکات، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

مشکات عسل مامان و بابا

چهار ماهگی مشکات خانوم

مامان جون توی این ماه کلی کار جدید کردی  نسبت به اطرافت خیلی حساس تر شده بودی و رابطه ت با ما خیی قوی تر شده بود در ضمن دقیقا در چهار ماه و ده روزگی اولین غلطت رو زدی عزیزم توی این ماه باز هم کلمات عجیب غریبی میگفتی ولی بین اونها بوف را واضح میگفتی در ضمن توی این ماه (تیر) عمو مسلم هم ازدواج کرد که انشاالله مبارکشون باشه و خوشبخت بشن عمو مسلم و خانمش بعد از ازدواج برای ماه عسل به سوریه رفتن که کلی برات از اونجا سوغات آوردن البته مادربزرگ و حاجی بابا به همراه دایی محمد رضا و خاله فاطمه و عمو مسعود و کلی از فامیل های دیگه رفتن کربلا که خوش به حال تو شد چون اونها هم کلی برات سوغات آوردن انشاالله همه شون همیشه موفق و خوش باشن...
11 خرداد 1390

اولین سفر مشکات به مشهد مقدس

مامان جون همانطور که گفتم ما وقتی تو تازه سه ماهت تموم شده بود یعنی در تاریخ 20/2/1390 به مشهد رفتیم این هم عکساش مشکات در هواپیما (برای اولین بار) مشکات در هتل الماس مشهد مشکات در راه حرم امام رضا(ع)... السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع)... عکس هایی از مشکات در حرم امام رضا(ع) مشکات بعد از زیارت و در راه برگشت به هتل مشکات در لابی هتل مشکات در رستوران هتل مشتی مشکات در راه برگشت به تهران دختر گلم زیارتت قبول باشه انشاالله بازم زیارت امام رضا(ع) و ائمه ی دیگه قسمتت بشه   ...
20 ارديبهشت 1390

سه ماهگی مشکات عزیز

مامانی توی این ماه باز هم شب ها بد میخوابیدی و معمولا من و بابا رو تا صبح بیدار نگه میداشتی توی این ماه شلوغ کار تر شده بودی و یکسری حرف هایی میزدی که ما نمیفهمیدیم ،خلاصه اینکه روز به روز شیرین تر می شدی راستی توی سه ماهگیت ما تو رو بردیم پابوس امام رضا(ع) تا تو اولین سفرت رو با سفر به مشهد شروع کنی اونجا خیلی به هممون خوش گذشت چون وجود تو باعث شده بود سفرمون شیرین تر بشه انشاالله باز امام رضا(ع) بطلبه تا خانوادگی بریم پیشش...  شیه؟؟!! املی دالین بیاین جلو!! نتلس بابا ما کالیت ندالیم!! ای بابا ما دختلیما گفتم این تلو بدنم یه وخت با پشلا اشتبا نگیلیدم!! قربون دختر خوش خنده ی خوش اخلاقم برم ...
11 ارديبهشت 1390

اولین عید نوروز مشکات خانوم (نوروز 1390)

مشکات عزیزم من این مطالب را بعد از چند ماه توی وبت میذارم چون اون موقع من هنوز برات وبی نساخته بودم ولی حالام دیر نشده عزیزم ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س!!! نوروز ٩٠ ما نصفش رو شهرستان بودیم و به دیدن یه سری از فامیل ها توی شهرستان رفتیم و بعدش هم  به تهران برگشتیم تا به دیدن بقیه ی فامیل توی تهران بریم،البته برای سیزده بدر باز رفتیم شهرستان... شلام من الان دو ماهمه این هم دو تا عکس از سیزده بدر که توی باغ بابا(پدربزرگ بابا)بودیم و تو رو گذاشته بودیم توی چادر که باد و آفتاب اذیتت نکنه اون روز خیلی خوش گذشت دخترم امیدوام هزارتا عید و ببینی همیشه خوش باشی گل من ...
1 فروردين 1390